۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۸, پنجشنبه

" جمهوری ی دمکراتیک ِ سخن "




" جمهوری ی دمکراتیک ِ سخن "

جوجه تیغی : 
این توبودی در کنار لولهنگ 
خشتک آخوند مالیدی به چنگ؟

مناجات نویس :
آری آری ، نی حکایت می کند 
از جدایی ها شکایت می کند 
خشتک آخوند جاکش لیز بود
ما گرفتیم اش ولی او تیز بود


حراج ِ چند قلم نوشتار ! بشتابید ، مُفتو پونصد !

البته واضح و مبرهن است که علم بهتر از
مهین - دوست ِ در محبت کامل ِ خود را قربانم
امیدوارم که از زیادی ی کار باشد
نگران نباش!
اینجا دارم از دماغ ِ فیل جا می افتم
نامم زینت بخش ِ دو خیابان است
یکی ، "ناصر استرات"، که به" سادات و ِ خ"ختم میشود
ودیگری
استرات استoude man
که "هلند اسپر "را
در "دوبلت استرات"لخت می کند
مارخامارینا
بارباراباربارینا
داگمارداگمارینا
زینب سکینا
بیومارخایاپانچینا
آه "هانا آرنت"!
ای یگانه ی چندگانه
چندمین شکل از همه ی شکل ها
دیگر هیچ چیز میان ما نیست جزهمه چیز
و هیچ -
چترم را در حافظه ات جامی گذارم
ایکاش یک اسب زودتر دیده بودمت
دریغا
آفتاب های تریپولی
وبوی درختان ِ هیچ.
غصه نخور عزیزم!
دارم باسرعت ِ ساعتی خر کیلومتر بهت میرسم.
http://www.nasernajafi.com/gonagon/rdata.php?tbl=gonagon&idno=78
جناب آقای مناجات نویس می فرمایند :
گر چه استاد م به آیین دری
از کف ِآخوند خوردم توسری
بهر ِآن چیزی که ما کردیم راست
روزگارش این چنین گایید و کاست
پس مناجاتم قضای حاجت است
سالها زوریده ام این عادت است
تیغ ِزنگی را نصیحت گو منم
تابیالاید غبارش دامنم
من در این بازی چه بردم ؟باختم!
زانکه با کفتارو جانی ساختم
هرچه انگشت است بر پشت من است
توی هر سوراخ انگشت ِمن است
روزگار از حیله هامان در ستوه
موش زاییدیم و بادش کرد کوه
روزگارا کک به تنبانم مکن
هرچه می زورم نریمانم مکن
گرچه بگذشتست بیش از شصت سال
برجهان بگذشته صد ها قیل و قال
بس کس نادان شده فرهیخته
آبروی جزم و مطلق ریخته
هان چه غوغایی ست می بینم به خواب
از چه رو بگریزد از من آفتاب
سایه ای باساعتم میزان شده
با زهار از سقف آویزان شده
هرصدای روشنی را سایه ام
من الف میم لام خر همسایه ام

جوجه تیغی :
این توبودی در کنار لولهنگ
خشتک آخوند مالیدی به چنگ؟

مناجات نویس :
آری آری ، نی حکایت می کند
از جدایی ها شکایت می کند
خشتک آخوند جاکش لیز بود
ما گرفتیم اش ولی او تیز بود

جوجه تیغی :
مصلحت جویان ز جانان نیستند
خرده های شیشه ور نه کیستند
همره ما لیک بر ما بوده اند
همرهان آتش اما دوده اند.

جناب آقای مناجات نویس :
شرزه ای بودم به هنگام نبرد
کونی آمد شُرت ما را زرد کرد
لاجرم فرزانه ی بی فر ، منم !
آشیان ِ فتنه شد پیراهنم
تکه ای از جهل در جان ِ من است
فتنه ها از نیم ِ نادان ِ من است
تحلیلی که ژاک دریدا ، از امر ِ والای " کانت"ارائه می دهد ، مربوط به اشاره ای گذرااست ،"
در"سنجش"ِسوم به مفهوم ِ ارائه ، ارائه چندین معنا دارد، "قاب" "اضافه"وباقیمانده هم بخشی از معناهای آن است .
سپیداروبادام ، گل ِ صورتی
مغول گونه قیطان لب ِ لعنتی
عربها عجو لند ، نیک و بدند
به فتح ِ کپل های تو آمدند
مغول هاو تاتار ها از تو اند
همه مردم آزار ها از تو اند
تواز ابر ِ بارنده دریا تری
تواز بادها بی سرو پاتری
مرا مست گردان درآغوش گیر
ستم های گردون فراموش گیر
ممدل ، با زیرشلواری از آسمون افتادو نشکست!
بیا کینه ها را به آتش کشیم
ازاعماق ، فریاد ها بر کشیم
مرا شوخ طبعی ، بدینجا کشید
منیژه تباری وگرد آفرید
حمومی آی حمومی
لنگ و قدیفم رو بردن
حمومی آی حمومی
طاس و دولوچم رو بردن
حمومی آ...................
پاسبان اولی : این جوونا خیلی کُس خولند.عوض اینکه برند دختر بازی وعشق دنیا رو بکنن ،می افتن تو راهایی که جوونی ی خودشون رو هم خراب میکنند .
پاسبان دومی : بابا آخه اونا که مثل منو تو نفهم نیستن!
پاسبان اولی : بروبابا.یعنی میخوای بگی آدمای بافهم کیر ندارن؟
پاسبان دومی : معلومه که دارن. اما اونا جاهای دیگرشون رو بیشتر بکار میندازن.
پاسبان اولی : من خواهر ِ همه شون رو گاییدم هم برا ما درد ِسر درست کردن ، هم برا خودشون . به صحرا شدم ، عشق باریده بود
چونانک پای مرد یا زن و یا "هرمو فرودیت" به گِل فرو می شود ، پای من به عشق فرو میشد.
تو که عقل وفهم داری
سبیل و سالک باهم داری
درشکه و یدک داری
جون ِمن بگو این .......کجه
کی میگه ......
مادر شوهر......
بقیه ی اپلیکیشن رو بده علی آقای باباچاهی پُر کنه
چرا که اون فکر میکنه تئوری ی "سپیدی ها " ی ولفگانگ آیزر ، پُر کردن ِ این چاله چوله هاست. یا وقتی "پاره متنی " غیر ِ عقلانی "ابزورد " می نویسه ، گمان میکنه ، یک متن ِ " پسا مدرن" تولید فرموده اند .
و اما ناقلان آثار و طوطیان ِ شکّرشکن ِ شیرین گفتار
چنین حکایت کنند که زرررررررررشک
در زندان زنان عادل آباد شیراز .
مجید تراب پور حلب بنزین را روی سر شهرزاد که پیچیده در چادر در میانه ی منطقه ی سیمانی نشسته بود ریخت به طوری که تمام بدن شهرزاد بنزینی شد ، و بعد بقیه بنزین را حلقه وار دور واطراف منطقه ی سیمانی خالی کرد.حسن بی بی کبریتی کشید و آن را روی شهرزاد انداخت و حلقه ی بنزین دور ِمنطقه ی سیمان شده را هم آتش زد. آتش ناگهان شعله ور شد وتمام آن محوطه را پوشاند. شهرزاد ِشعله ور شده در میان ِحلقه ی آتش ضجه زنان و نعره زنان می سوخت ، و چون پاهای اش را آزاد گذاشته بودند به این سوو آن سو می دوید و وقتی به حلقه ی آتش که دورش شعله ور بود نزدیک می شد یکی از آن 5 نفر با شلاق بر بدن اش می کوبید تا او پا از حلقه آتش بیرون نگذارد. بوی گوشت سوخته فضا را پوشانده بود . صدای ترکیدن اعضای بدن شهرزاد را که دیگر روی زمین افتاده بود و می سوخت می شنیدم ، صدای ترکیدن جمجمه اش را هم شنیدم. بعد از 20 تا 25 دقیقه شهرزاد تبدیل به کپه ای خاکستر شد.آتش که خاموش شد "سر مست اخلاق تابنده" با بیل خاکستر شهرزاد را درون گودالی که پای یکی از کاج ها حفر کرده بود، ریخت . روی گودال را آن چنان با کوبیدن بیل صاف کرد که انگار نه انگار برای بلعیدن شهرزاد گودالی آنجا حفر شده بود.
اى نغمه هایت رونقِ صوتِ چکاوک ها
آیا دوباره باد مى آرد
بوى شگفت یاسمن ها را
از دامن آن ژنده پیراهن ؟
باید بیاندیشیم
ثقلِ زمین هنگامه ى گل ها و پیچک هاست
باید بیاندیشیم !
ژیل دلوز فیلسوف فرانسوی، ریزوم (زمین ساقه) را از زیست شناسی گرفت و از آن مفهومی فلسفی ساخت.
رﯾزوم Rhizome (زمین ساقه) از واژه ی ﯾونانی ی Rhiza
گرفته شده و در علم گیاه شناسی، ساقه ی زﯾرخاکی و
رﯾشه دار گیاھان است که قابلیت رشد و نمو در تمام
جھات را دارد و...
(زنجبیل، مارچوبه، زنبق معمولی، رﯾواس، سنبل
الطیب...رﯾزوم دار ھستند.)

« ژﯾل دلوز » Gilles Deleuze فیلسوف فرانسوی
در کتاب A Thousand Plateaus (ھزار سطح صاف) که
با ھمراھی دوستش فیلیکس گاتاری Félix Guattari
منتشر نموده، بارھا به استعاره ی "رﯾزوم "اشاره کرده
است.
کتاب مزبور بخشی دارد با عنوان:
Summary of characteristics of rhizome
از دﯾدگاه ژﯾل دلوز، رﯾزوم (زمین ساقه) نماﯾانگر وضعیت ِ
نمادﯾن " پسامدرن " است.

شاﯾد این قرن از آن «ژﯾل دلوز» باشد.

«ژﯾل دلوز» ھمانند «رﯾزوم»ی که در تمام جھات پیش میرود، ُجدا از فلسفه و سینما، به جامعه شناسى و
روانکاوى و نقد ادبى نیز پرداخته است.
حیات فکری فرانسه در دھه ٧٠ به او اختصاص داشت. حقیر شمردن مخاطب و عظمت بخشیدن به چھره ھای
فلسفی را برنمی تافت و جدا از تارﯾخ فلسفه، جغرافیای فلسفه را ھم برجسته میکرد.
بین «شارح» و «اندﯾشمند» فرق میگذاشت و معتقد بود ھر اﯾده ای، فاشیسم را ھم در دل خود میتواند
پرورش دھد.
دلبستگی به اسپینوزا و فلسفه او، ھمنشینی،
ھمدمی با ژاک لکان و میشل فوکو و ژاک درﯾدا،
نگرش فلسفی به ھنر (به وﯾژه سینما)،
غبارزدایی از نیچه و به نقد کشیدن ِ «خود نیچه بینان ِ» بی ھنر و متکبر،
ازجمله وﯾژگیھای ژﯾل دلوز بود.
میشل فوکو در کتاب «تئاتر فلسفى» گفته است: «شاﯾد قرن آﯾنده از آن ژﯾل دلوز باشد.»
واقعیت اش اﯾن است که ﯾکی از ّمھم ترﯾن و تاثیرگذارترﯾن فلسفه ھای قرن بیستم فلسفه ی رﯾزومی یعنی"فلسفه ی ژﯾل
دلوز" است.
***
از آنجا که «ژﯾل دلوز»، از زﯾست شناسی، رﯾزوم "زمین ساقه" را گرفت و از آن مفھوم فلسفی ساخت.
به نکات زﯾر هم توجه داشته است:
(ﯾادمان باشد که ریزوم ریشه ھای فرعی گیاه است و در فاصله ھای میانی ریشه ی اصلی گیاه میروید.)

]Rhizome[تئوری ی ریزوم

تئوری ریزوم به چندگانگی بها می‌دهد
در یک مجموعه ریزومی، اموری که با همدیگر لزوماً همرنگ و همگون نیستند کنار هم قرار می‌گیرند و به زایش دست می‌زنند.
درواقع تئوری ریزوم به چندگانگی اهمیت می‌دهد و ریزوم، فرهنگ‌های گونه‌گون و متعدد را به هم وصل وباهم همنشین میکند و رابطه ای جدید می‌سازد.
اندیشه و تصورات ما نیز مثل ریزوم "زمین ساقه" آبشخورهای متفاوت و رنگارنگی دارد و با چندگانگی و تفاوت ، همره است نه "یک پایگی و تضاد".
تا قبل از ژیل دلوز در همه ی رشته های مطالعاتی اعم از هنر ، ادبیات ، فلسفه ، سیاست ، گیاه شناسی، زیست شناسی، کالبد شناسی، الهیات، معرفت شناسی... مرکزیت و درخت گونگی، (شاخه ای تنومند که ساقه ها و برگ ها و... همه بدان وابسته اند)، مطرح بود. به عبارت دیگر تفکر غرب ، قرن های متمادی در استیلای الگوی درخت وار بوده است. "ژیل دلوز "و "فیلیکس گاتاری"در کتاب «هزار سطح صاف» (هزار فلات) به تفصیل به این مساله می پردارند و آن را به باد انتقاد می گیرند...
هر تفکر ریزومی پایانش آغاز تفکر دیگری است و نمی‌توان برای آن آغاز یا پایانی قائل شد.

این تفکر، هویتی چند شبکه ای برای انسان مدرن به ارمغان آورده است. هویتی که خود را بسیار و به تکرار می‌شکند و دوباره پیوند برقرار می‌کند. در واقع ریزوم‌ها ، مابین تفکرات خطی قرار گرفته و آن‌ها را به هم مرتبط می‌کنند.
ژیل دلوز و فیلیکس گاتاری از ریزوم بهره گرفتند تا ورود و خروج غیر سلسله مراتبی و چندگانه را در دستورالعمل ِ برنامه‌ها شان نشان دهند.
ریزوم (همانطور که از شکل ظاهری اش هم پیداست)، فاقد مرکز و رده بندی، عاری از دلالت و بدون راهبر و ولی ی فقیه است و برخلاف درخت به طور نامحدود گسترش می‌یابد و قادر است فعل بودن را به چالش گرفته و «شدن» را به نمایش بگذارد.
گفته می‌شود ، دنیای ریزوم گونه ی اینترنت ، تجسم چنین فضایی است.
تئوری ریزوم با مجازی سازی و بی مکانی همراه است و عصر جدید که با انقلاب ارتباطات به جهان مجازی و دنیای شبکه‌ای انجامیده و جهان اینترنت که با فشرده کردن زمان و مکان ِ تاریخی و کنار هم قرار دادن آگاهی‌های گوناگون، شبکه‌ای درهم تنیده از اطلاعات ایجاد کرده است. ترسیم کننده ی فضاهای پویا و سرزنده ی ریزومی است.
در دنیای مجازی همه جا، همین جا است و مجازی سازی (نه در بعضی جاها، ونه با کُندی و با واسطه،)، بلکه همه‌جا،سریع و بی واسطه ، کارکرد دارد و اخبار و اطلاعات تازه را در اختیار همگان می‌گذارد. هر نقطه‌ای از ریزوم می‌تواند به هر نقطه ی دیگری پیوند بخورد.
آنان نوشتند مجموعه ی تاریخ ِ تفکر از جمله تاریخ ِ فلسفه ، بر اساس الگوی درخت وار شکل گرفته است و سلسله مراتب ِ عمودوار، درخت گونه و مرکز مدار، شیوه ی تفکر ِعقلانی ، یا سوژه ، با ابزاری شدن ِ عقلانیت، تحولات در جوامع ِ مختلف را از نفس انداخته، دست و پایش را بسته و مانع رشد و نوآوری اش شده است.

http://www.traxtorchi.ir/files/public/1325435911_8351_FT19268_soha-group-1.gif
دست یابی به حقیقت ؟ کدام حقیقت؟
به گمان من حقیقت متکثر است ومطلق نیست .
پس از فروپاشی امپراتوری متافیزیک، اکنون این "شک" است که حکم می راند. کار" کانت ِ" محافظه کار را نیچه ، پیام‌آور ِ دوران جدید، به پایان رساند.که نه تنها حقیقت ِبرخاسته از عقل محض قطعی ومطلق نیست، بلکه توجیه هر گونه یافته ای، حتی یافته های علم ، زیر سؤال رفته است. پیامد منطقی ی چنین وضعیتی، ناگزیر، نسبیت‌گرایی و پرسپکتیویسم است. دیروز حقیقتی ،خارج از ذهن وجود داشت ،حقیقتی که انسان می کوشید با ابزارهای خود ، آن را بشناسد. درنتیجه ، شناختی صادق بود که با آن حقیقت ِ خارجی ، مطابقت می داشت. امروز، شک‌آوری و بی اعتمادی به شناخت، آنچنان پیش رفته که اساسا آن حقیقت ِ بیرون از ذهن ، دست نیافتنی شده و حاصل اینکه ، هر کس حق دارد آنگونه که خود می پسندد ، حقیقت را برای خود خلق کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر